دو تعديل ساده، در پروتكل ارزيابي BC- ABR ميتوانداين مشكلات را به حداقل برساند. استفاده از لوبول يا كانال گوش براي الكترود inverting در مقابل ماستوئيد، آرتيفكت محرك را كه توام با مكان ماستوئيد است، كاهش ميدهد. همچنين آرتيفكت نمايندگي سمعك زيمنس محرك با استفاده از پلاريتة متناوب بجاي پلاريتة منفرد كاهش مييابد.
سوم: دليل احتمالي سوم براي امتناع كلينيسينها از ثبت منظم BC- ABR، توجه آنها به اين نكته است كه اختلال شنوايي انتقالي بيشترين مقدار را در مناطق فركانسي اطراف 1000 هرتز و پايينتر، داراست، در حاليكه ABR برانگيخته شده با كليك، با انرژي تحريكي كه اغلب در منطقة 1000- تا 4000 هرتز متمركز است، وابستگي دارد. اين مسئله (جدايي) پيشنهاد ميكند كه آناليز AC- ABR در مقابل BC- ABR نقائص فركانس پايين را كه توسط بيماريهاي گوش مياني ايجاد ميشود، نظير اوتيت مياني يا اوتواسلكروز، كمتر از حد واقعي برآورد ميكند.
در فرآيند كلينيكي، ارزش تشخيص اصلي BC- ABR، برآورد دقيق و فركانسي فاصلة راه هوايي و استخواني نيست، بلكه هدف اين است كه با يك آزمون الكتروفيزيولوژيك مشخص شود كه آيا كاهش شنوايي، انتقالي يا مختلط است و حسي نيست.
هدف دوم هم ارائه يك برآورد كلي از مقدار جزء انتقالي، در كاهش شنوايي است. معمولاً به مقدار قابل توجهي، خطاي كمتري در برآورد آستانه در بيماريهاي گوش مياني وجود دارد، بيماريهاي نظير آترزي مادرزادي گوش مياني، معلوليت ارتباطي جديتري را باعث ميشوند زيرا در اين بيماريها كاهش شنوايي در منطقة فركانس گفتاري (500 تا 4000 هرتز) تا حد متوسط تا شديد (60 تا 10 dBC) است.
نهايتاً در بحث مربوط به مشكلات توام با BC- ABR، معمولاً به مفصل ماسكينگ و نياز به پوشش دگر سويي اشاره ميشود. اين مطلب در اديومتري رفتاري نيز مطرح است. در اختلال شنوايي انتقالي دو طرفه شديد، سطح شدتي محرك AC ممكن است گاهي اوقات بيشتر از كاهش بين دو گوش جمجمة فرد باشد، در نتيجه ميتواند منجر به عبور احتمالي انرژي آكوستيكي به گوش غير آزمايشي شود. احتمال اين امر در هدفنهاي روي گوشي Sdpra aural بيشتر از اينسرت فوت است. همانطور كه در مبحث مربوط به مبدلها اشاره شده است، هدفنهاي روي گوشي مرسوم كاهش بين دو گوشي ميتواند در حد 40 تا 50 dB باشد در حاليكه اين مقدار معمولاً در اينسرت فون 60 dB است.
دو تعديل ساده، در پروتكل ارزيابي BC- ABR ميتوانداين مشكلات را به حداقل برساند. استفاده از لوبول يا كانال گوش براي الكترود inverting در مقابل ماستوئيد، آرتيفكت محرك را كه توام با مكان ماستوئيد است، كاهش ميدهد. همچنين آرتيفكت نمايندگي سمعك زيمنس محرك با استفاده از پلاريتة متناوب بجاي پلاريتة منفرد كاهش مييابد.
سوم: دليل احتمالي سوم براي امتناع كلينيسينها از ثبت منظم BC- ABR، توجه آنها به اين نكته است كه اختلال شنوايي انتقالي بيشترين مقدار را در مناطق فركانسي اطراف 1000 هرتز و پايينتر، داراست، در حاليكه ABR برانگيخته شده با كليك، با انرژي تحريكي كه اغلب در منطقة 1000- تا 4000 هرتز متمركز است، وابستگي دارد. اين مسئله (جدايي) پيشنهاد ميكند كه آناليز AC- ABR در مقابل BC- ABR نقائص فركانس پايين را كه توسط بيماريهاي گوش مياني ايجاد ميشود، نظير اوتيت مياني يا اوتواسلكروز، كمتر از حد واقعي برآورد ميكند.
در فرآيند كلينيكي، ارزش تشخيص اصلي BC- ABR، برآورد دقيق و فركانسي فاصلة راه هوايي و استخواني نيست، بلكه هدف اين است كه با يك آزمون الكتروفيزيولوژيك مشخص شود كه آيا كاهش شنوايي، انتقالي يا مختلط است و حسي نيست.
هدف دوم هم ارائه يك برآورد كلي از مقدار جزء انتقالي، در كاهش شنوايي است. معمولاً به مقدار قابل توجهي، خطاي كمتري در برآورد آستانه در بيماريهاي گوش مياني وجود دارد، بيماريهاي نظير آترزي مادرزادي گوش مياني، معلوليت ارتباطي جديتري را باعث ميشوند زيرا در اين بيماريها كاهش شنوايي در منطقة فركانس گفتاري (500 تا 4000 هرتز) تا حد متوسط تا شديد (60 تا 10 dBC) است.
نهايتاً در بحث مربوط به مشكلات توام با BC- ABR، معمولاً به مفصل ماسكينگ و نياز به پوشش دگر سويي اشاره ميشود. اين مطلب در اديومتري رفتاري نيز مطرح است. در اختلال شنوايي انتقالي دو طرفه شديد، سطح شدتي محرك AC ممكن است گاهي اوقات بيشتر از كاهش بين دو گوش جمجمة فرد باشد، در نتيجه ميتواند منجر به عبور احتمالي انرژي آكوستيكي به گوش غير آزمايشي شود. احتمال اين امر در هدفنهاي روي گوشي Sdpra aural بيشتر از اينسرت فوت است. همانطور كه در مبحث مربوط به مبدلها اشاره شده است، هدفنهاي روي گوشي مرسوم كاهش بين دو گوشي ميتواند در حد 40 تا 50 dB باشد در حاليكه اين مقدار معمولاً در اينسرت فون 60 dB است.