البته اين اجزاء متفاوت درونزا با همديگر در مجموعة پاسخها ديده نميشوند. هر جزء يا احتمالاً چند تا با هم با استفاده از پاراديمهاي خاص قابل انواع سمعك دستيابي هستند. با تغييراتي نظير (كلمه در مقابل اصوات خالص)، (ويژگيهاي ثابت در مقابل ويژگيهاي آكوستيكي متغير) و يا اهداف ويژه، نظير (توجه به يك محرك يا فراموش كردن آن) ميتوان اين پاسخها را ثبت نمود. اغلب شنواييشناسان از پاسخهاي برونزا به منظور آستانهگيري و اهداف تشخيص استفاده مينمايند. ليكن پاسخهاي درونزا (endog) بيشتر توسط نرولوژيستها و محققين سايكوفيزيولوژي به منظور بررسي عملكرد سطوح بالاتر در اختلالات پيچيده CNS به كار ميروند. اختلالاتي نظير دمانس، شيزوفرني، اعتياد به الكل، آلزايمر.
پاسخ P300 و ساير پاسخهاي درونزاي ديگر، بواسطة وابستگيشان به متن محرك، stimulus Context بدست ميآيند و نه بواسطة Stimulus factors اين پاسخها نيز بواسطة ويژگيهاي توجهي فرد Subject attention Characteristics بدست ميآيند و نه بواسطة ويژگيهاي فرد subject Characteristics
28- روش يا پارادئيسم رايج براي ثبت پاسخهاي P300 شامل ارائه سيگنالهاي هدف oddball است. سيگنالي كه در شرايط معمول ارائه ميگردد، در بيشتر زمان تست ارائه ميشود، اما هر از گاه يك محرك متفاوت، در بين اين سيگنالها، ارائه ميگردد. به اين معني كه، يك سري مثلاً 5 يا 6 محرك شناخته شده (مثلاً تن برست Hz1000) ارائه ميشود، و سپس به صورت غيرقابل پيشبيني يك محرك متفاوت يا (oddball) (يك تن 2000 هرتز) ارائه ميشود. محرك oddball، ممكن است همانند مثال از نظر فركانس متفاوت باشد يا اينكه ويژگيهاي ديگري نظير شدت يا زمان متفاوت باشند. در محركهاي گفتاري ويژگيهاي ظريفتر (نظير شروع گفتار، يا تفاوتهاي توليدي ميتوانند مطرح باشند. اصلاً ممكن است محرك oddball، عدم وجود محرك مورد انتظار باشد. از لغت high Probability براي توصيف محرك معمول استفاده ميشود.
در صورتيكه محرك oddball را «infrequent» «Rare»، «Task significant» «Probe» يا «Target» هم ميگوييم. بنابراين، محرك هدف Target قابل پيشبيني نخواهد بود، (با احتمال زياد و اغلب). با استفاده از مثال بالا، اگر در 50 درصد موارد محرك 2000 ارائه شود و در 50 درصد موارد ديگر محرك 1000 هرتز، در آن صورت محرك 2000 هرتز را نميتوان odd، infrequent يا Rave ناميد.
البته اين اجزاء متفاوت درونزا با همديگر در مجموعة پاسخها ديده نميشوند. هر جزء يا احتمالاً چند تا با هم با استفاده از پاراديمهاي خاص قابل انواع سمعك دستيابي هستند. با تغييراتي نظير (كلمه در مقابل اصوات خالص)، (ويژگيهاي ثابت در مقابل ويژگيهاي آكوستيكي متغير) و يا اهداف ويژه، نظير (توجه به يك محرك يا فراموش كردن آن) ميتوان اين پاسخها را ثبت نمود. اغلب شنواييشناسان از پاسخهاي برونزا به منظور آستانهگيري و اهداف تشخيص استفاده مينمايند. ليكن پاسخهاي درونزا (endog) بيشتر توسط نرولوژيستها و محققين سايكوفيزيولوژي به منظور بررسي عملكرد سطوح بالاتر در اختلالات پيچيده CNS به كار ميروند. اختلالاتي نظير دمانس، شيزوفرني، اعتياد به الكل، آلزايمر.
پاسخ P300 و ساير پاسخهاي درونزاي ديگر، بواسطة وابستگيشان به متن محرك، stimulus Context بدست ميآيند و نه بواسطة Stimulus factors اين پاسخها نيز بواسطة ويژگيهاي توجهي فرد Subject attention Characteristics بدست ميآيند و نه بواسطة ويژگيهاي فرد subject Characteristics
28- روش يا پارادئيسم رايج براي ثبت پاسخهاي P300 شامل ارائه سيگنالهاي هدف oddball است. سيگنالي كه در شرايط معمول ارائه ميگردد، در بيشتر زمان تست ارائه ميشود، اما هر از گاه يك محرك متفاوت، در بين اين سيگنالها، ارائه ميگردد. به اين معني كه، يك سري مثلاً 5 يا 6 محرك شناخته شده (مثلاً تن برست Hz1000) ارائه ميشود، و سپس به صورت غيرقابل پيشبيني يك محرك متفاوت يا (oddball) (يك تن 2000 هرتز) ارائه ميشود. محرك oddball، ممكن است همانند مثال از نظر فركانس متفاوت باشد يا اينكه ويژگيهاي ديگري نظير شدت يا زمان متفاوت باشند. در محركهاي گفتاري ويژگيهاي ظريفتر (نظير شروع گفتار، يا تفاوتهاي توليدي ميتوانند مطرح باشند. اصلاً ممكن است محرك oddball، عدم وجود محرك مورد انتظار باشد. از لغت high Probability براي توصيف محرك معمول استفاده ميشود.
در صورتيكه محرك oddball را «infrequent» «Rare»، «Task significant» «Probe» يا «Target» هم ميگوييم. بنابراين، محرك هدف Target قابل پيشبيني نخواهد بود، (با احتمال زياد و اغلب). با استفاده از مثال بالا، اگر در 50 درصد موارد محرك 2000 ارائه شود و در 50 درصد موارد ديگر محرك 1000 هرتز، در آن صورت محرك 2000 هرتز را نميتوان odd، infrequent يا Rave ناميد.